معنی شبه جزیرهای در آسیای صغیر
حل جدول
آناتولی
شبهجزیرهای در آسیای صغیر
آناتولی
شهر باستانی آسیای صغیر
سارد
شبه جزیره آسیاى صغیر
آناتولى
کشور جزیرهای
باهاما
لغت نامه دهخدا
آسیای صغیر. [ی ِ ص َ] (اِخ) آسیهالصّغری. آناطولی. نام شبه جزیره ای بجنوب دریای سیاه و مشرق مدیترانه و شمال سوریه. و مملکت ترکیه ٔ امروزین تقریباً همین شبه جزیره است و شهرهای مهم آن انگوریه (آنگرا، آنقره) عاصمه ٔ کنونی ترکیه و ازمیر و ادنه و بروسه است. و در دوره ٔ هخامنشیان مملکت ایران را رود فرات بدو بخش غربی و شرقی منقسم می کرده، قسمت غربی آن آسیای صغیر و مصر بوده است و آن بچترپتی های ذیل تقسیم میشده: لیدی، ایونی، کاری، میزی، افروغیه، قبادقیّه، بافلاغونیه، بیتینی، لیسی، پامفیلی، پیزیدی، سیلیسی، سوریه، غلاطیه، ترواس، پنطس.
صغیر
صغیر. [ص ُ غ َی ْ ی ِ] (ع ص مصغر) تصغیر صغیر است. (منتهی الارب).
صغیر.[ص َ] (ع ص) خرد. (منتهی الارب) (ترجمان علامه ٔ جرجانی) (مهذب الاسماء). خرد و کوچک. (غیاث اللغات). کوچک. (مفاتیح العلوم خوارزمی). مقابل کبیر:
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سبز بودند یکایک چه صغیر و چه کبیر.
منوچهری.
بر شاخ نار بشکفه ٔ سرخ شاخ نار
چون از عقیق، نرگس دانی بود صغیر.
منوچهری.
- صغیرالانسان، نابالغ. خردسال. بمردی نارسیده. کودک. خواب نادیده:
ای پسر همچو میر میری تو
او کبیر است و تو امیر صغیر.
ناصرخسرو.
|| نوعی از اشتقاق. || قسمی از ادغام. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- نبض صغیر، نبضی که ناقص باشد در طویلی و عریضی و شاهقی: و نبض، صغیر و بول ناری و بوی آن تیز باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و اگر اندر کاری است که پسندیده و ستوده باشد... نبض صغیر باشد و حرکت چشم بر حال اعتدال. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
- صغیر وکبیر، خرد و بزرگ.
صغیر. [ص َ] (اِخ) لقب محمد تاسع از ملوک بنی نصر غرناطه. رجوع به محمد تاسع شود.
کاپادس صغیر
کاپادس صغیر. [دُ س ِ ص َ] (اِخ) یک قسمت از تقسیمات دوگانه ٔ ایالت کاپادس یا قبادوقیا (کاپادوکیه در آسیای صغیر). رجوع به کاپادس شود.
شبه
شبه. [ش َ ب َه ْ] (ع ص، اِ) مثل. مانند. ج، مَشابه و اشباه و مَشابیه (برخلاف قیاس). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب): و بینهما شبه، یعنی هر دو مانندند. (منتهی الارب). رجوع به شِبْه ْ شود.
- وجه شبه، چیزی که مایه و اصل تشبیه شیی ٔ به دیگری باشد، در تشبیه چهار چیز ضروری است یعنی هر تشبیه چهار رکن دارد: مشبه، مشبه به، وجه شبه و ادات تشبیه مثلاً در مثال «دندانی چون مروارید»: دندان مشبه ومروارید مشبه به، وجه شبه سپیدی دندان و ادات شبه «چون » است.
شبه. [ش َ ب َ / ب ِ] (ص نسبی) منسوب به شب. (فرهنگ فارسی معین). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه. ماه سه شبه. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ فارسی آزاد
آسیای صغیر، دنباله غربی قارّه آسیاست که نام سابقش آناطولی بود و شامل کشور ترکیه و قسمتی از جنوب ارمنستان است،
فرهنگ فارسی هوشیار
هرم
فارسی به عربی
آسیا الصغری
معادل ابجد
2129